Document Type : Original Article
Authors
دانشگاه صنعتی شاهرود - دانشکده علوم زمین
Abstract
Keywords
مقدمه
توده گرانیتوئیدی درّهباغ، با وسعت تقریبی 60 کیلومتر مربع در 5 کیلومتری شمالغرب شهرستان الیگودرز و در قسمت میانی پهنه ساختاری سنندج-سیرجان واقع شده است (شکل 1). بر اساس نفوذ این توده در درون سنگهای متاپلیتی با ترکیب سنگشناسی اسلیت، فیلیت، میکاشیست و گارنت میکاشیست (معادل دگرگون شده شیل و ماسهسنگهای اواخر تریاس-اوایل ژوراسیک) و تعیین سنهای صورت گرفته روی این توده بر روی زیرکن با روش U-Pb Esna-Ashari, 2011)؛ (Esna-Ashari et al.,2012 و تعیین سنهای انجام شده بر روی تودههای گرانیتوئیدی مشابه همجوار در پهنه سنندج-سیرجان نظیر: توده گرانیتوئیدی آستانه (Tahmasbi et al., 2001)، همدان (Baharifar et al., 2004)، بروجرد (Ahmadi khalaji et al., 2007)، شهرکرد (Davoudian et al., 2008)، اشنویه (Ghalamghash et al., 2009)، ازنا (Shabanian et al., 2009)، الوند (Shahbazi et al., 2010)، دهنو (Rajaieh et al., 2010)، بوئین میاندشت (Ghasemi, 1992) و ... منطقیترین سن برای تشکیل و جایگیری این توده ژوراسیک میانی است.
این توده نفوذی با عنوان توده گرانیتوئیدی ملاطالب از دیدگاه سنگشناسی، ژئوشیمی و پترولوژی توسط پژوهشگران متعدد نظیر: Seddighi (1994)، Bagherian و Khakzad (2001)، Abdollahi (2008)، Darvishi و Bagheryan (2008)، Esna-Ashari و همکاران (a2011 و b2011) بررسی شده اما از لحاظ فابریک مغناطیسی تاکنون پژوهشی بر روی آن انجام نشده است. فابریکهای مغناطیسی این توده، در پرتو روش بررسی ناهمگنی پذیرفتاری مغناطیسی برای نخستین بار انجام شده است و نتایج به دست آمده از آن در پژوهش حاضر ارایه میشود.
زمینشناسی و سنگشناسی
توده گرانیتوئیدی درّهباغ، واقع در شمالغرب الیگودرز، در بین سنگهای دگرگونی ناحیهای درجه پایین با طیف سنگشناسی اسلیت، فیلیت و شیست معادل دگرگونی سنگهای شیلی-ماسهسنگی شمشک به سن اواخر تریاس تا اوایل ژوراسیک جای گرفته است. سنگهای میزبان توسط تعداد اندکی دایک میکرودیوریتی قطع شده است (Mardani et al., 2010؛ (Baghbani, 2012. در مناطق همجوار برخی از این دایکهای میکرودیوریتی، تودههای گرانیتوئیدی از جمله توده گرانیتوئیدی گلزرد را قطع کردهاند (Badallo, 2012). در ضمن، در محدوده بسیار کم وسعتی از حاشیه غربی توده رخنمونی از سنگهای دیوریتی گسیخته شده مشاهده میشود. فضای بین قطعات گسیخته شده را گرانودیوریتها به خود اختصاص میدهد
(Esna-Ashari et al., 2011a). بر اساس مشاهدات صحرایی و مقاطع نازک تهیه شده ترکیب سنگشناسی غالب توده گرانیتوئیدی درّهباغ، گرانودیوریتی است. گرانودیوریتها توسط دایکهای لوکوگرانیتی و رگهها و رگچههای آپلیتی و پگماتیتی قطع شدهاند. برخی از این رگههای آپلیتی و پگماتیتی حاوی تورمالین است. حضور آنکلاوهای متاپلیتی (آندالوزیت هورنفلسی، میکاشیستی، زینولیتهای کوارتزی و زینوکریستهای آندالوزیتی) از ویژگیهای بارز این توده محسوب میشود. جایگیری توده گرانیتوئیدی در سنگهای دگرگونی ناحیهای میزبان و گرمای ناشی از وجود آنها، دگرگونی مجاورتی کم ضخامتی در حد کردیریت-هورنفلس ایجاد کرده است.
شواهد صحرایی و بررسیهای میکروسکوپی معرف آن است که گرانیتزایی در طی تحولات چند مرحلهای صورت گرفته است که به تشکیل و جایگیری این توده گرانیتوئیدی و برخی تودههای گرانیتوئیدی همجوار منجر شده است. این فرآیند چند مرحلهای در بررسیهای پیشین کمتر مورد توجه قرار گرفته و به ندرت آثار فهم صحیح آن در مستندات منتشر شده مشاهده میشود. با توجه به شواهد صحرایی و پتروگرافی، در اثر جایگیری ماگماهای بازیک-حدواسط (با ترکیب گابرو تا دیوریت) در بین مجموعه متاپلیتی (اسلیت، فیلیت، میکاشیست و گارنت میکاشیست) دما بالا رفته (دگرگونی مجاورتی گستردهای صورت گرفته) و تا حد ذوب مجموعه دگرگونی پیش رفته است. ابتدا آندالوزیت هورنفلس و سپس سیلیمانیت هورنفلس تشکیل شده و با گذر از مرز دمایی ذوب متاپلیتها، ماگماهای گرانیتوئیدی به وجود آمدهاند. سپس ماگماهای تولید شده به ترازهای بالاتر پوسته صعود و جایگیری کرده است. در ضمن، لوکوگرانیتها و پگماتیتهای تورمالیندار به صورت دایک یا رگه و رگچه، گرانودیوریتها را قطع کردهاند. بر اساس شواهد صحرایی اختلاف زمانی بین تودههای بازیک و فلسیک چندان زیاد نبوده است (Baghbani, 2012؛ (Shekari, 2012.
با توجه به کلیه شواهد از جمله: حضور گسترده زینوکریستهای آندالوزیت، آنکلاوهای متاپلیتی (شیستی و هورنفلسی) آنکلاوهای متاپسامیتی، زینولیتهای کوارتزی، حضور گسترده بیوتیت، حضور تورمالین و بقایای گارنت در سنگهای گرانودیوریتی، بخش فلسیک توده گرانیتوئیدی مورد نظر، در زمره گرانیتوئیدهای تیپ S (پالین ژنتیک) قرار میگیرد. بر اساس بررسیهای پترولوژی و ژئوشیمیایی صورت گرفته (Baghbani, 2012) این توده از جمله گرانیتوئیدهای کالکآلکالن و پرآلومین، نوع S و مرتبط با فرورانش اقیانوس نئوتتیس به زیر ایران مرکزی است. البته بخش دیوریتی-کوارتزدیوریتی که دارای تاریخچه و منشأ تشکیل متفاوتی است را میتوان در زمره گرانیتوئیدهای نوع I جای داد.
شکل 1- الف) نقشه زمینشناسی عمومی بخش شمالغربی پهنه سنندج-سیرجان. بیشتر تودههای گرانیتوئیدی موجود در این پهنه در راستای شمالغربی-جنوبشرقی دارای شکل عدسی کشیده است (Mohajjel, 2005)؛ ب) نقشه نشاندهنده موقعیت جغرافیایی و راههای دسترسی به منطقه بررسی شده (که با کادر مشخص شده است) (اقتباس از پایگاه www.iranview.com؛ |
روش انجام پژوهش
برای بررسی فابریکهای مغناطیسی لازم است از تودههای نفوذی به ازای هر 1 تا 2 کیلومتر مربع، دو مغزه برداشت شود. این مغزهها توسط موتور حفاری قابل حمل برداشت میشود. سپس توسط ترازیاب مغزه و کمپاس، راستا و مقدار میل هر مغزه اندازهگیری میشود. مشخصات مغزهها نظیر: نام نمونه، مختصات محل برداشت و ویژگیهای سنگشناسی آنها ثبت و ضبط میشود تا در مراحل بعدی استفاده شود. طی بررسی فابریکهای مغناطیسی هر یک از مغزهها به قطعات استوانهایشکل به ارتفاع 22 میلیمتر برش داده میشود (شکل 2). قطعات به دست آمده توسط کلریدریک اسید 2/0 نرمال شستشو میشود. نمونهها پس از خشک شدن برای اندازهگیریهای مغناطیسی آماده است.
الف |
ب |
شکل 2- الف) تصویری از مغزههای تهیه شده پس از پایان عملیات حفاری، ب) تصویری از قطعات استوانهای شکل 22 میلیمتری پس از برش مغزهها |
مقادیر شاخصهای مغناطیسی Km)، P و (T قطعات 22 میلیمتری به دست آمده پس از برش مغزهها، توسط دستگاه اندازهگیری پذیرفتاری مغناطیسی مدل MFK1-FA اندازهگیری شد. شاخص K معرف ضریب پذیرفتاری مغناطیسی یا نسبت بین میزان مغناطیسشدگی و شدت میدان مغناطیسی القا شده (M/H) است. مقدار K دارای دو مفهوم عددی و برداری است مقادیر عددی آن در محاسبه مقدار پذیرفتاری مغناطیسی میانگین (Km)، درصد انیزوتروپی مغناطیسی (P%)، شاخص شکل (T) و ... استفاده میشود. مقادیر برداری K در تعیین خطوارهها و برگوارههای مغناطیسی و ترسیم استریوگرامهای مربوط به هر ایستگاه یا کل توده نفوذی استفاده میشود. تغییرات میزان پذیرفتاری مغناطیسی در فضای سه بعدی نمونههای سنگی را میتوان به صورت یک بیضوی مغناطیسی تجسم کرد. بزرگترین بردار مغناطیسی آن با نماد K1، معرف خطوارگی مغناطیسی وکوچکترین بردار بیضوی مغناطیسی با نماد K3 است. بردار K2 حدواسط بین K1 و K3 است (K3<K2<K1). با توجه به مقادیر K3، K2 و K1 شاخصهای زیر معرفی میشوند.
T=(2ln(K2/K3)/ln(K1/K3).
×100 |
(K1-K3) |
P(%)= |
K3 |
K1+K2+K3 |
Km= |
3 |
شاخصهایP، Km و T، حاصل از معادلات بالا به عنوان مبنای تعبیر و تفسیرهای بعدی استفاده میشود و همچنین، با استفاده از این شاخصها چگونگی نفوذ و جایگیری، مورد بررسی قرار میگیرد. همزمان با اندازهگیری شاخصها و فابریکهای مغناطیسی و با توجه به تنوع ترکیب سنگهای رخنمون یافته در اطراف هر ایستگاه، از قطعات حاصل از مغزههای برش داده شده به تعداد مورد نیاز، مقطع نازک تهیه میشود (حداقل یک مقطع نازک به ازای هر ایستگاه). بررسی و تفسیر ساختهای میکروسکوپی مشاهده شده در مقاطع نازک تهیه شده (ریزساختها)، یکی از جنبههای مهم بررسیهای فابریکهای مغناطیسی است.
جزییات روش کار در پژوهشهای Tarling و Herouda (1993)، Bouchez (1997)، Hernandez (2002)، Ghalamghash (2002)، Sadeghian (2004)، Badallo (2010)، Gavanji (2010) و Shekari (2010) یافت میشود. در پژوهش حاضر، نتایج حاصل از بررسی فابریکهای مغناطیسی توده گرانیتوئیدی درّهباغ ارائه میشود.
بحث
در 121 ایستگاه، نمونهبرداری به صورت مغزهگیری انجام شد (شکل 1) و در نهایت، 325 مغزه به دست آمد. پس از برش مغزهها، 1610 نمونه به طول 22 میلیمتر تهیه شد. مقادیر Km، خطوارگی مغناطیسی (مقدار برداری K1)، قطب برگوارگی مغناطیسی (مقدار برداری K3)، انیزوتروپی (ناهمسانی) مغناطیسی بر حسب درصد (P%)، شاخص شکل (T) و همچنین، ترکیب سنگشناسی برای هر ایستگاه در پیوست 1 ارائه شده است که از دادههای آن برای ترسیم نقشههای فابریک مغناطیسی استفاده شده است.Km از جمله شاخصهای مهم در بررسی و تفسیر فابریکهای مغناطیسی است. از این شاخص در تعبیر و تفسیر ویژگیهای مختلف از جمله تغییرات فراوانی کانیهای دارای خواص مغناطیسی و شناخت احتمالی انواع آنها استفاده میشود. با توجه به مقادیر پذیرفتاری مغناطیسی میانگین در هر ایستگاه (پیوست 1) نقشه پذیرفتاری مغناطیسی میانگین حاصل شد (شکلهای 3 و 4). این مقادیر در سه یا چهار گروه دستهبندی شدند تا تغییرات آنها به راحتی قابل درک باشد. بررسی همزمان مقادیر عددی Km و بررسیهای پتروگرافی مقاطع نازک تهیه شده از هر ایستگاه نشان داد که مقدار Km با میزان بیوتیت در درجه اول و ایلمنیت و اسفن در درجه دوم ارتباط مستقیمی دارد. هرچه مقدار کانیهای نامبرده در سنگ زیادتر باشد مقدار Km بیشتر است. از این رو، بین Km و ترکیب سنگشناسی یک تطابق مثبت وجود دارد (شکل 5). با توجه به شکلهای 3 و 4 بخشهای میانی و بخشهایی از شرق توده Km بیشتری دارد. کمترین مقدار Km مربوط به گرانیتها، لوکوگرانیتها و لوکوگرانیتهای تورمالیندار است (شکلهای 5 و 6).
مقادیر متوسط پذیرفتاری مغناطیسی میانگین بر حسب μSI برای واحدهای سنگی مختلف سازنده توده گرانیتوئیدی درّهباغ به شرح زیر است: میگماتیتها 437، آنکلاوها 386، گرانودیوریتها 257، لوکوگرانیتها 47، لوکوگرانیتهای با تورمالین زیاد 148 و لوکوگرانیتهای کم تورمالین 48 است (شکلهای 5 و 6).
در ضمن، با توجه به تعداد ایستگاههای بازدید شده و ترکیب سنگشناسی در هر ایستگاه، فراوانی سنگهای سازنده توده گرانیتوئیدی درّهباغ به صورت درصد فراوانی در مقابل ترکیب سنگشناسی در شکل 7 نشان داده شده است.
شکل 3 - نقشه نشاندهنده مقادیر پذیرفتاری مغناطیسی میانگین در هر ایستگاه مغزهگیری
|
شکل 4- نقشه تغییرات پذیرفتاری مغناطیسی میانگین به صورت طیف رنگی
|
شکل 5- نمودار تغییرات مقادیر Km به صورت میانگین در گروههای سنگی مختلف سازنده توده گرانیتوئیدی درّهباغ در مقابل تعداد ایستگاههای نمونهبرداری (مغزهگیری). مقادیر عددی Km در متاپلیتها و آنکلاوها بسیار به یکدیگر نزدیک هستند. این واقعیت خود تأیید دیگری بر هم منشأ بودن آنها است. مرز تفکیک گرانیتوئیدهای نوع S و I (از لحاظ مقدار قابلیت پذیرفتاری مغناطیسی) نیز به این نمودار اضافه شده است. با توجه به این نمودار همه نمونههای سنگی مربوط به بخش فلسیک توده گرانیتوئیدی درّهباغ در محدوده گرانیتوئیدهای نوع S قرار میگیرد. |
|
شکل 6- نمودار تغییرات مقادیر پذیرفتاری مغناطیسی میانگین در گروههای سنگی مختلف توده گرانیتوئیدی درّهباغ |
شکل 7- نمودار نشاندهنده تغییرات درصد فراوانی ترکیبات سنگشناسی سازنده توده گرانیتوئیدی درّهباغ |
Mig=Migmatite, Enc=Enclave, Bgd=Biotite granodiorite, HT-Lg =High Tourmaline leucogranite, LT-Lg=Low tourmaline leucogranite, Lg=Leucogranite (free of Tourmaline). |
برای تعیین نوع کانی فرومغناطیس سهیم در رفتار مغناطیسی نمونههای سنگی توده گرانیتوئیدی درّهباغ، 7 نمونه از گروههای سنگی متفاوت سازنده این توده انتخاب و پودر شد. در آزمایشگاه سازمان زمینشناسی کشور به کمک دستگاه CS3، پذیرفتاری مغناطیسی این نمونهها در طی گرم کردن و سپس سرد کردن اندازهگیری شد. دستگاه CS3 نتیجه این اندازهگیریها را به صورت نمودارهایی ارائه میکند که دو نمونه از آنها در شکل 8 نشان داده شده است. در این نمودارها منحنیها یا خطوط معرف تغییرات پذیرفتاری مغناطیسی طی گرم کردن و سرد کردن، به ترتیب با heating curve و curve cooling مشخص شدهاند. منحنیهای گرم و سرد کردن نمونهها پیرامون دمای 580 درجه سانتیگراد افت شدیدی نشان میدهد. این مرز دمایی با گذر مگنتیت از دمای کوری خود و تخریب ویژگیهای مغناطیسی آن مطابقت مینماید. نتیجهگیری میشود که مگنتیت مهمترین کانی فرومغناطیس سهیم در رفتار مغناطیسی نمونههای سنگی است. اگرچه با توجه به مشاهدات پتروگرافی و ویژگیهای سنگشناسی از فراوانی حجمی بسیار اندکی برخوردار است.
از سوی دیگر، با توجه به ملاحظات سنگشناسی و کانیشناسی، بیوتیت مهمترین کانی پارامغناطیس ایجاد کننده رفتارهای مغناطیسی در سنگهای بررسی شده است (شکل 9).
شکل 8- نمودار پذیرفتاری مغناطیسی و دما در نمونههای گرانودیوریتی با دستگاه CS3 انجام شده در آزمایشگاه محیط دیرینه سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور. کاهش بسیار شدید پذیرفتاری مغناطیسی در دمای حدود 580 درجه سانتیگراد معرف گذر از دمای کوری مگنتیت و از بین بردن خواص مغناطیسی آن در این دما است. |
|||
|
|||
شکل 9- الف) تصویری از حضور گسترده بیوتیت در گرانودیوریتها. ایلمنیت به صورت کانی اپاک (کدر) در بخش میانی تصویر دیده میشود. ب) تصویر میکروسکوپی معرف حضور ایلمنیت در گرانودیوریتهای توده گرانیتوئیدی درّهباغ (در نور پلاریزه عادی انعکاسی) |
نقشه خطوارههای مغناطیسی بر اساس مشخصات برداری شاخص K1 یا بزرگترین محور بیضوی مغناطیسی ترسیم میشود. در نقشه خطوارههای مغناطیسی K1 با نماد ↑ نمایش داده میشود. با توجه به مقادیر میل خطوارههای مغناطیسی، آنها در سه رده استاندارد: صفر تا 29، 30 تا 59 و 60 تا 90 درجه طبقهبندی و سپس با توجه به مقادیر راستا و میل این خطوارهها بر روی نقشه خطوارههای مغناطیسی نمایش داده میشود. خطوارههای مغناطیسی با استفاده از نرمافزار 10 GIS Arc ترسیم شدهاند و مقدار میل آنها در کنار نماد مربوطه درج شده است. بر این اساس، نقشه خطوارههای مغناطیسی توده گرانیتوئیدی درّهباغ حاصل شد (شکل 10).
بر اساس این نقشه، در اکثر مناطق در برگیرنده این توده، خطوارهها به سمت شمال تا شمالغرب میل دارند. خطوارههای مغناطیسی شمالغرب توده گرانیتوئیدی درّهباغ از میل زیادتری برخوردار است اما در سمت جنوب و مرکز توده میل خطوارههای مغناطیسی کم است. با نگاهی اجمالی در مییابیم که مقدار میل خطوارههای توده گرانیتوئیدی درّهباغ کمتر از 60 درجه است. در بخش میانی توده گرانیتوئیدی درّهباغ، در محدودهای به وسعت 14 کیلومتر مربع که 29 ایستگاه را پوشش میدهد، خطوارههای مغناطیسی دارای روند متفاوتی هستند. در این محدوده خطوارههای مغناطیسی میل اندک به سمت شرق تا جنوبشرق دارد. با توجه به موارد بیان شده توده گرانیتوئیدی درّهباغ را به دو قلمروی اصلی به نامهای A و B میتوان تقسیم کرد (شکل 10).
شکل 10- نقشه خطوارههای مغناطیسی توده گرانیتوئیدی درّهباغ همراه با نمایش محدوده تعیین شده برای قلمروهای A1، A2 و B
در قلمروی A اکثر خطوارههای مغناطیسی به سمت شمال-شمالغرب آرایش یافتهاند. در مقابل، در قلمروی B بیشتر خطوارههای مغناطیسی دارای میل اندک و به سمت شرق تا جنوبشرق هستند. با توجه به اینکه قلمروی B، به صورت پهنه نسبتاً عریض قلمروی A را قطع میکند و در دو طرف قلمروی B، تفاوتهای ظریف و در عین حال بارزی در روند خطوارهیهای مغناطیسی و میل آنها مشاهده میشود، بنابراین، قلمروی A را به دو زیرقلمروی A1 و A2 تقسیم شد. مختصات یا مشخصات میانگین خطوارههای مغناطیسی (K1)، قطب برگوارههای مغناطیسی (K3) و همچنین، برگوارگی مغناطیسی میانگین مربوط به کل نمونههای سنگی بررسی شده و قلمروهای A (به طور کلی)، A1، A2، B و لوکوگرانیتها در جدول 1 ارائه شده است.
جدول 1- مقادیر میانگین مختصاتK1، K2، K3 و برگوارگی مغناطیسی میانگین برای کل نمونههای سنگی مطالعه شده و همچنین، برای قلمروهای تعیین شده؛ d=declination=راستا (یا روند) و i=inclination=میل
برگوارگی مغناطیسی میانگین |
|
K3 |
|
K2 |
|
K1 |
|
|
|||
|
K3i |
K3d |
|
K2i |
K2d |
|
K1i |
K1d |
|
||
N35.8W/27.2 NE |
|
62.8 |
234.2 |
|
24.8 |
80.4 |
|
10.5 |
345.5 |
|
کل نمونهها |
N40.4W/31.1 NE |
|
58.9 |
229.6 |
|
25.1 |
88.6 |
|
17.1 |
350.3 |
|
قلمروی A به طور کلی |
N394W/34 NE |
|
56.0 |
231.0 |
|
29.8 |
83.1 |
|
14.6 |
344.3 |
|
قلمروی A1 |
N62W/16.8 NE |
|
73.2 |
208.0 |
|
5.3 |
100.1 |
|
15.9 |
8.6 |
|
قلمروی A2 |
N9W/28.4 NE |
|
61.6 |
261.6 |
|
19.3 |
32.2 |
|
19.9 |
129.5 |
|
قلمروی B |
N46W/37.1 NE |
|
52.9 |
224.2 |
|
37.1 |
46.7 |
|
1.2 |
315.8 |
|
نمونههای لوکوگرانیتی |
از آنجا که تغییرات سنگشناسی بارزی بین قلمروهای A1، A2 و B مشاهده نمیشود، بنابراین، تغییر روند خطوارهها در قلمروی B را میتوان به نفوذ مجدد ماگمای گرانودیوریتی در طی یک فاز تأخیریتر نسبت داد. زیرا روندهای کلی A1 و A2 مشابه است (شکل 11) و به نظر میرسد که قلمروهای ذکر شده را میتوان قلمرو واحدی در نظر گرفت. از دیگر شواهد تأیید کننده تزریق مکرر ماگما، حضور دایکهای نسبتاً عریض گرانیتی است که پهنای آنها به حدود 25 تا 200 متر و طول 1000 متر میرسد. دایکهای گرانیتی با رخنمون بسیار بارز گرانودیوریتها را قطع میکند. گرانیتها نسبت به گرانودیوریتها، از لحاظ کانیشناسی و شدت دگرشکلی تفاوت بارزی نشان میدهد. آثار دگرشکلی در گرانیتها نیز به صورت سابگرین شدن و جهتیافتگی ترجیحی کانیها مشاهده میشود.
کوچکترین محور بیضوی مغناطیسی یا K3، منطبق بر قطب برگوارههای مغناطیسی است. بر اساس مشخصات K3 (قطب برگوارههای مغناطیسی) ارائه شده در پیوست 1 و تجزیه و تحلیل آنها و انجام مراحل مربوط به محاسبه و ترسیم برگوارههای مغناطیسی، نقشه برگوارههای مغناطیسی توده گرانیتوئیدی درّهباغ ترسیم شد (شکل 12). بر خلاف وضعیت خطوارههای مغناطیسی، برگوارههای مغناطیسی در کل توده از وضعیت تقریباً یکسانی برخوردار است. این امر بیانگر آن است که سازوکار کلی تشکیل این توده گرانیتوئیدی یکسان، اما طی دوره تشکیل خود با تغییرات اندکی همراه بوده است.
الف- استریوگرام مربوط به کل توده گرانیتوئیدی درّهباغ (1610 نمونه) (برای گرانودیوریتها و لوکوگرانیتها) |
ب- استریوگرام مربوط به کل قلمروی A(787 نمونه) (برای گرانودیوریتها) |
ج- استریوگرام مربوط به قلمروی A1 (698 نمونه) (برای گرانودیوریتها) |
د- استریوگرام مربوط به قلمروی A2 (89 نمونه) (برای گرانودیوریتها) |
ه- استریوگرام مربوط به قلمروی B (برای گرانودیوریتها) |
و- استریوگرام مربوط به نمونههای لوکوگرانیتی (75 نمونه) |
شکل 11- استریوگرامهای مربوط به کل نمونههای سنگی بررسی شده، کل قلمروی A، قلمروهای A1، A2 و B. استریوگرام مربوط به نمونههای لوکوگرانیتی (75 نمونه) نیز در این شکل نشان داده شده است.
الف |
ب |
ج |
شکل 12- الف) نقشه نشاندهنده وضعیت برگوارههای مغناطیسی در توده گرانیتوئیدی درّهباغ. اکثر برگوارهها دارای امتداد شمالی-جنوبی تا شمالغربی-جنوبشرقی است و شیب آنها نیز بیشتر به سمت شرق و شمالشرق است. ب) استریوگرام نشاندهنده وضعیت برگوارههای مغناطیسی. ج) رز دیاگرام امتدادی برگوارههای مغناطیسی. |
درصد انیزوتروپی معرف رابطه بین K1 به عنوان حداکثر مقدار پذیرفتاری مغناطیسی و K3 معرف حداقل مقدار پذیرفتاری مغناطیسی است و طبق رابطه 1 محاسبه میشود.
رابطه 1 |
100× |
K1-K3)) |
P(%) = |
K3 |
برای فهم تغییرات مقادیر در محدوده توده نفوذی بررسی شده، با انتقال آنها به هر ایستگاه، نقشه تغییرات این شاخص به صورت عددی حاصل و در یک دستهبندی دلخواه در چهار دسته مرتب شد (شکل 13).
دامنه تغییرات درصد انیزوتروپی در توده گرانیتوئیدی درّهباغ بین 9/1 تا 81/ 9 درصد متغیر است. از این نقشه به راحتی میتوان دریافت که در توده بررسی شده، درصد انیزوتروپی مغناطیسی از سمت غرب به شرق افزایش یافته است. توجه بیشتر و دقیقتر به ویژگیهای میکروسکوپی سنگهای سازنده توده گرانیتوئیدی درّهباغ نشان میدهد که از سمت غرب به شرق، شدت دگرشکلی افزایش یافته است. شدت این دگرشکلی با افزایش شدت و توسعه سابگرین شدن (دانهریز شدن) و ایجاد ماکلهای مکانیکی در بیوتیت و پلاژیوکلاز و تشدید خاموشی موجی در کوارتز، پلاژیوکلاز، ارتوکلاز و بیوتیت مشخص میشود.
اگر مقدار T کمتر از صفر باشد بیانگر آن است که بیضوی مغناطیسی سیگاری، دوکی یا خطی (prolate) شکل است و اگر مقدار T مثبت یا بیشتر از صفر باشد مبین آن است که شکل بیضوی مغناطیسی کلوچهای یا صفحهای شکل (oblate) است. مقادیر عددی شاخص شکل T به موقعیت هر ایستگاه نسبت داده و نقشه تغییرات مقادیر T حاصل شد (شکل 14). مقادیر شاخص T در توده گرانیتوئیدی درّهباغ بین 586/0- تا 793/0 متغیر است. با توجه به این نقشه استنباط میشود که مقدار شاخص T از سمت غرب به شرق توده به سمت مقادیر مثبت افزایش یافته است. این امر بیانگر آن است که شکل بیضوی مغناطیسی توده گرانیتوئیدی درّهباغ در محدوده شرقی بیشتر به شکل کلوچهای شکل و با شدت بیشتر دگرشکلی در این ناحیه سازگار است. افزایش مقادیر T از غرب به شرق، با افزایش مقادیر P به سمت شرق کاملاً منطبق است.
شکل 13- نقشه کنتور بندی تغییرات درصد انیزوتروپی (ناهمسانی) مغناطیسی
شکل 14- نقشه کنتوربندی تغییرات شاخص شکل
شکل 15 انطباق مثبت این دو شاخص را نشان میدهد. در مجموع شدت دگرشکلی تحمیل شده بر توده گرانیتوئیدی درّهباغ از سمت غرب به شرق افزایش یافته است. این امر با شواهد صحرایی و میکروسکوپی تأیید میشود (شکل 16). انطباق مثبت بین P و T این موضوع را تأیید میکند. کلوچهای شکل بودن بخش عمده بیضویهای مغناطیسی مبین آن است که دگرشکلی بیشتر به صورت تشدید برگوارگی تجلی پیدا کرده است.
شکل 15- نمودار P در برابر T. توجه نمایید اکثر مقادیر T، بیش از صفر و در محدوده 1>T>0 قرار میگیرد.
الف |
ب |
شکل 16- تصاویر میکروسکوپی نشاندهنده تفاوت ریزساختها در غرب و شرق توده گرانیتوئیدی درّهباغ. الف) بافت ماگمایی معرف وجود تنش و استرین بسیار کم در بخش غربی توده گرانیتوئیدی درّهباغ. ب) بافت یا فابریک سابسالیدوس دمای بالا معرف سابگرین شدن شدید و ایجاد خاموشی موجی شدید در کوارتز، پلاژیوکلاز، ارتوکلاز، میکروکلین و بیوتیت در بخش شرقی توده گرانیتوئیدی درّهباغ |
بررسی ریزساختها در مطالعه تحولات سنگشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است به طوری که خود به شاخهای از علم زمینشناسی تبدیل شده است و با عنوان پتروفابریک یا میکروتکتونیک شناخته میشود. کتابهای میکروتکتونیک (Passchier and Trouw, 2005). راهنمای عملی مطالعه ساختهای میکروسکوپی (Vernon, 2004) و اطلس سنگهای میلونیتی (Trouw et al., 2010) از جمله کتابهای معتبر و با ارزشی است که در این راستا به چاپ رسیده و منتشر شده است. در ضمن، پژوهشهای فراوانی توسط Canon-Tapia و Castro (2004)، Poland و همکاران (2004)، Lopez de Luchi و همکاران (2010) و ... در این زمینه منتشر شده است.
مطالعه ریزساختهای توده گرانیتوئیدی درّهباغ نشان میدهد که دگرشکلی سابسالیدوس دما بالا بخش اعظم این توده را تحت تأثیر قرار داده است. در سنگهای برخی مناطق، شواهد وقوع دگرشکلی سابماگمایی نیز مشاهده میشود. سابگرین شدن شدید کوارتز، بیوتیت، پلاژیوکلاز، ارتوکلاز و تورمالین؛ پیچ و تابخوردگی (کینکباند) بیوتیتها؛ ماکل مکانیکی در پلاژیوکلاز؛ ایجاد اشکال فلس ماهی(میکاماهی) در بیوتیتها؛ اشکال زیگمایی و دلتایی در کوارتز، پلاژیوکلاز و ارتوکلاز؛ ساخت شطرنجی و خاموشی موجی در کوارتز؛ قطعه قطعه شدن بلورهای ریز آپاتیت و تبدیل ارتوکلاز به میکروکلین از ویژگیهای بارز دگرشکلی سابسالیدوس است که در مقاطع نازک تهیه شده از این توده نفوذی مشاهده میشود.
رگچههای پر شده از کوارتز موجود در پلاژیوکلازها و ارتوکلاز که به حوضچههایی (تجمعاتی) از کوارتز منتهی میشود از شواهد بارز دگرشکلی سابماگمایی است. در طی دگرشکلی سابماگمایی و به ویژه سابسالیدوس، سیالات گرمابی، توده نفوذی درّهباغ را در مقیاس میکروسکوپی تحت تأثیر قرار دادهاند، شواهد بارز آن عبارت است از: تبدیل بیوتیت به مسکوویت (مسکوویتزایی)، کلریت و اسفن، پلاژیوکلاز به اپیدوت و سریسیت و ارتوکلاز به سریسیت و مسکوویت (مسکوویتزایی)، تشکیل رگهها و رگچههای تورمالین و گاه تجمعات موضعی تورمالین، سریسیتی شدن شدید آندالوزیتها و حضور تورمالین در آنکلاوهای متاپلیتی.
ریزساختها در واقع منعکس کننده شدت تنش تحمیل شده بر تودههای نفوذی است و در ضمن، میتوانند شرایط دما-فشار حاکم بر محیط اعمال تنشهای یاد شده را بازگو کند. در تصاویر ارائه شده در شکل 17 گوشهای از این ریزساختها به نمایش گذاشته شده است.
بر اساس شواهد ذکر شده، دگرشکلیهای سابسالیدوس و سابماگمایی تحمیل شده بر توده گرانیتوئیدی درّهباغ در دماهای نسبتاً بالا و نزدیک به دمای سالیدوس اتفاق افتادهاند (دمای حدود 550 تا 680 درجه سانتیگراد و فشار حدود 2 کیلوبار). بر اساس مشاهدات میکروسکوپی شدت دگرشکلی از سمت غرب به شرق این توده افزایش یافته و در سمت شرق توده به حداکثر مقدار خود رسیده است (شکل 18). نتایج حاصل از بررسی نقشههای تغییرات مقادیر انیزوتروپی مغناطیسی و شاخص شکل و تطابق مثبت بین آنها، این امر را تأیید میکند. در ضمن، دگرشکلی و توسعه شدید برگوارگی از سمت غرب به شرق نیز مؤید موارد فوق است.
الف |
ب |
ج |
ه |
و |
ز |
شکل 17- تصاویر میکروسکوپی: الف) ساخت ماگمایی، ب) ساخت سابماگمایی در پلاژیوکلاز، ج) تبدیل ارتوز به میکروکلین در اثر تنشهای تحمیل شده، ه) ایجاد ماکل مکانیکی در بیوتیت، و) ماکل مکانیکی ایجاد شده در پلاژیوکلاز، ز) سابگرین شدن تورمالین و کوارتز و پرشدن شکستگیهای تورمالین توسط رگههای کوارتزی در توده گرانیتوئیدی درّهباغ.
|
||
شکل 18- نقشه نشاندهنده توزیع انواع ریزساختهای مشاهده شده در مقاطع نازک تهیه شده از مغزههای به دست آمده در نقاط مختلف توده گرانیتوئیدی درّهباغ. |
با اتمام بررسیهای فابریکهای مغناطیسی و با توجه به مشاهدات صحرایی در منطقه نقشههای مربوط به هر شاخص مغناطیسی و زمینشناسی به دست آمد. در منطقه بررسی شده تنشهای تکتونیکی تقریباً به طور پیوسته به صورت کششی یا تراکمی (فشارشی) در کل طول دوره تشکیل توده گرانیتوئیدی درّهباغ تأثیرگذار بودهاند. از ساختارهای میکروسکوپی میکاهایی که تحت تأثیر تنش به صورت میکاماهی ظاهر شدهاند سوی برشی پهنههای برشی استنباط میشود. همان طور که در شکل 19-الف مشاهده میشود میکاماهیهای موجود در پهنههای برشی توده گرانیتوئیدی درّهباغ، معرف سوی برشی راستگرد است. در شکل 19-ب حوضههای کششی جدایشی (Pull-apart) مشاهده میشود. این ساختارها زمانی تشکیل میشود که بین قطعات گسلی، کشش حاکم باشد (Kim et al., 2004). فضای کششی که در این ارتباط تشکیل میشود، محیط مناسبی برای جایگیری تودههای گرانیتوئیدی است.
طبق مدل Castro (1986) اعمال نیروی برشی راستبر در منطقه فضای بازشدگی Z شکل در پهنه گسل امتداد لغز راستبر ایجاد و در نتیجه مکان مناسبی برای جایگیری تودههای گرانیتوئیدی حاصل میشود (Mohajjel and Fergusson, 2000). Mohajjel (2005) به تفصیل به این موضوع پرداخته و بر آن صحه گذاشته است. این شرایط جایگیری با نتایج حاصل از بررسیهای فابریکهای مغناطیسی توده گرانیتوئیدی درّهباغ بسیار سازگار است.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که توده بررسی شده تحت تأثیر یک تنش ترافشارشی راستبر با روند شمالغرب-جنوبشرقی در منطقه نفوذ کرده است و با شیب بسیار کم شبیه یک سیل بزرگ جای گرفته است. با توجه به وضعیت خطوارههای مغناطیسی مشاهده میشود که میل خطوارههای مغناطیسی در حاشیههای غربی و جنوب توده بیشتر است. این موضوع مشخص میسازد که ماگمای سازنده این توده از حاشیههای غربی و جنوبی به سمت بالا صعود کرده است. با توجه به مجموع ملاحظات زمینشناسی، میتوان یک ساختار سیل مانند بزرگ برای مدل جایگیری توده در نظر گرفت که پهنه تغذیه کننده آن در حاشیه غربی و جنوبی توده گرانیتوئیدی درّهباغ واقع است. حضور میگماتیتها، تودههای کوچک مقیاس دیوریتی و گسیختگی دیوریتها در این منطقه، مؤید اظهارات فوق است (شکل 20).
الف |
ب |
شکل 19- الف) تصویر میکروسکوپی نمونه گرانودیوریتی. بیوتیت و مسکوویتها تحت تأثیر تنش، به میکاماهیتبدیل میشود که میتواند جهت نیروی برشی را مشخص سازد. ب) حوضههای کششی جدایشی به عنوان فضا یا محیطی مناسب برای جایگیری توده گرانیتوئیدی درّهباغ. اقتباس از مدل Kim و همکاران (2004) |
|
الف |
|
ب |
|
شکل 20- الف) الگوی تکتونوماگمایی ارائه شده برای توده گرانیتوئیدی درّهباغ با استفاده از تلفیق بررسیهای سنگشناسی و ژئوشیمیایی. |
نتیجهگیری
بر اساس اندازهگیریهای انجام شده، مقادیر پذیرفتاری مغناطیسی بر حسب µSI برای واحدهای سنگی مختلف سازنده توده گرانیتوئیدی درّهباغ عبارتند از: گرانودیوریتها (285)، لوکوگرانیتها (47)، میگماتیتها (434) و آنکلاوهای سورمیکاسه (389). خطوارههای مغناطیسی مبتنی بر مقادیر برداری K1 و الگوی توزیع آنها معرف آن است که این توده گرانیتوئیدی به سه قلمرو و زیرقلمرو A1)، A2 و (B قابل تقسیم است. در زیرقلمروهای A1 و A2 (یا به عبارت کلیتر قلمروی A) خطوارههای مغناطیسی بیشتر به سمت شمال آرایش نشان میدهد. در حاشیه جنوبی و غربی این توده نفوذی خطوارههای مغناطیسی دارای میل بیشتری است. به سمت شرق میل خطوارههای مغناطیسی کاهش مییابد. مشخصات میانگین کلی خطوارههای مغناطیسی در قلمروی A برابر است با: 17/350 در بخش میانی توده گرانیتوئیدی درّهباغ (قلمروی B) خطوارههای مغناطیسی بیشتر به سمت شرق و جنوبشرق آرایش نشان میدهد و دارای میانگین کلی 20/130 است.
از آنجا که خطوارههای مغناطیسی نشاندهنده الگوی جریان توزیع ماگما است، میتوان نتیجه گرفت که این دو قلمرو (A و B) با اندکی تأخیر زمانی نسبت به یکدیگر جای گرفتهاند. بر اساس همگرایی و همسانی خطوارههای مغناطیسی در قلمروهای A2 و A1 و شواهد ناشی از تزریق مکرر ماگما در قلمروی B (قطع شدن این قلمرو توسط گرانیتهای تورمالیندار) جایگیری قلمروی A بر B تقدم داشته است.
در ضمن، الگوی توزیع برگوارههای مغناطیسی در هر دو قلمرو یکسان است. این امر نشان میدهد که سازوکار غالب مؤثر در جایگیری توده گرانیتوئیدی درّهباغ در طول دوره تشکیل آن تغییر چندانی نداشته است. با توجه به مبانی تعبیر و تفسیر شاخصهای مغناطیسی، توده گرانیتوئیدی درّهباغ به شکل یک سیل نسبتاً بزرگ جای گرفته است. در ضمن، جایگیری این توده در ارتباط با عملکرد یک پهنه برشی راستبر در یک رژیم ترافشارشی (transpression) انجام شده است. نقشههای نشاندهنده تغییرات مقادیر P و T و همچنین مطالعه ریزساختها نشان میدهد که دگرشکلی از سمت غرب به شرق افزایش یافته است. این امر توسط تشدید سابگرین شدن، ایجاد ماکل مکانیکی، تغییر سیستم کانیشناسی (تبدیل ارتوز (با سیستم بلورشناسی منوکلینیک) به میکروکلین (با سیستم بلورشناسی تریکلینیک)، بروز خاموشی شدید و ... تأیید میشود.
سپاسگزاری
نگارندگان از آقای دکتر حبیب علیمحمدیان که در انجام آزمایشهای ترمومگنتومتری و استفاده از تسهیلات آزمایشگاه محیط دیرینه و مغناطیس سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور یاری نمودند، تشکر و قدردانی مینمایند.